بايد به اين نكته توجه نمود كه اختلالات ويژه در يادگيري ممكن است در دانش آموزان ساير طبقات استثنايي نيز وجود داشته باشد (براي مثال دانش آموزان آسيب هاي حسي نظير ناشنوايي, نا بينايي, كم بينايي, كم شنوايي- عقب ماندگي ذهني- آشفتگي هاي اجتماعي و هيجاني- تدريس ناكافي يا نا مناسب- محروميت هاي محيطي و فرهنگي) ولي اختلالات ويژه در يادگيري يا همان اختلال در يادگيري در نتيجه شرايط ذكر شده فوق يا تأثير آنها نمي باشد.
گروههاي مختلف كودكان با مشكلات يادگيري:
به طور كلي در بررسي مشكلات يادگيري با 4 گروه كودك روبرو هستيم:
1- كودكان عقب مانده ذهني
2- كودكان داراي مشكلات جسمي: نظير معلوليتي خاص در دست يا پا- كم بينايي- نابينا- كم شنوايي
3- كودكان مبتلا به ضايعه مغزي: نظير فلج مغزي- ضربه مغزي- تشنج
4- كودكان داراي اختلال در يادگيري:
الف) خاص تنها در يك درس
ب) عام در تمام دروس
آن دسته از كودكان كه در دسته بندي چهارم قرار مي گيرند مشكل كودك در يادگيري به هيچ يك از موارد بالا (عقب ماندگي ذهني, مشكلات جسمي, ضايعه مغزي) همانطور كه از قبل بيان گرديد مربوط نمي شود بلكه اختلال كودك در يادگيري مي باشد.
ويژگي كودكان با اختلالات يادگيري: (بدون عقب ماندگي ذهني- مشكلات جسمي- ضايعه مغزي)
1- اين كودكان داراي بهره هوشي تقريباً متوسط يا بالاتر هستند.
2- اين كودكان از نظر حواس مختلف (بينايي, شنوايي و...) سالم هستند.
3- اين كودكان از امكانات محيطي و آموزشي نسبتاً مناسبي برخوردارند.
4- پيشرفت آموزشي اين كودكان به طور قابل ملاحظه اي كمتر از بهره هوشي سن و امكانات آموزشي است كه از آن برخوردارند.
علل شكست كودكان در امر يادگيري:
الف) فقدان انگيزه كافي
ب) فقدان توجه و دقت لازم به مطالب
ث) دقت بيش از اندازه به جزئيات
پ) فقدان هماهنگي لازم در حركات
گروه بندي كودكان با اختلالات يادگيري:
1- كودكان با دشواري حركتي يا اختلال در انجام حركات درشت و ظريف
جهت تكامل الگوهاي حركتي از سر به طرف پا و از مركز بدن به طرفين است و فرد ابتدا توانايي كنترل عضلات و سپس عضلات كوچك بدن را به دست مي آورد. تواناييهاي حركتي درشت كه مربوط به عضلات بزرگ است مثل گردن گرفتن چهار دست و پا, رفتن, پريدن لي لي كردن, پرتاب كردن و دويدن اختلال در تعادل مي باشد. توانايي حركتي ظريف مربوط به عضلات ظريف مثل سوزن نخ كردن, قيچي كردن, شانه زدن, رنگ كردن, تا كردن, مهره بند كردن, بستن بند كفش و نقاشي كردن مي باشد كه كودك مي تواند در حركات درشت يا ظريف يا هر دو دچار ناتواني باشد.
2- كودكان با دشواري در تشخيص و درك بينايي: اين كودكان گرچه از ديد كافي برخوردارند اما مشكلات در تشخيص و درك بينايي دارند. مشكلات عمده اين كودكان عبارتند از:
الف) مشكل در تشخيص يا شناخت شكلها و طرحهاي هندسي گوناگون به ويژه زوايا.
ب) مشكل در تمايز ديداري: جور كردن اشيا و دسته بندي آنها بر اساس شكل و اندازه و رنگ و طرح بافت. ت) تشخيص حروف و كلمات از هم: اينكه در ظاهر چ- خ- ح- ج تفاوت وجود دارد.
ث) اختلال در ادراك كل و جزء: اختلال در تشخيص و درك تصوير اصلي از زمينه آن يا تشخيص جزء از كل. 3- كودكان با دشواري در تشخيص و درك شنوايي: اين كودكان با اينكه از قدرت شنوايي كافي برخوردارند اما در تشخيص تشابهات و تفاوتهاي كلمات مختلف مشكل دارند.
الف) در تشخيص دو كلمه هم صدا دچار مشكل مي شوند. است- اسب بيد- ديد
ب) حافظه شنيداري: چند كلمه مثلاً اسم 3 حيوان را بگوئيد و از كودك بخواهيد آنرا تكرار كند- به تدريج تعداد اسامي را افزايش دهيد, كودك بشنود و سپس آنرا تكرار كند.
ج) توالي شنيداري: به خاطر آوردن يك فهرستي از كلمات- جملات- دستورات- اعداد. مثال: ماههاي يك فصل را بشنود و بگويد- شمارش اعداد- حروف الفبا.
4- كودكان با دشواري در تكلم يا گفتار: (در اين زمينه متخصصان كاردرمان و گفتاردرمان مي توانند اعمال نظر كنند.)
اختلال در درك كلمات: كودك صداها را مي شنود ولي معني و مفهوم سخنان شنيده را نمي فهمد.
اختلال در بيان كلمات: كودك آنچه را كه ديگران مي گويند, مي شنوند و معناي آن را درك مي كند ولي از بيان عقايد و افكار خويش ناتوان است.
5- كودك با دشواري اساسي در نوشتن: نوشتن يك عمل پيچيده است كه شامل رشد ذهني- مهارتهاي حركتي و بينايي است. كودكان با نارسايي در نوشتن عليرغم هوش طبيعي- بسيار بد مي نويسند. علت اين بد نويسي- عدم هماهنگي حركتي- بينايي در آنان است.
6- كودك با دشواري اساسي در رياضيات: اين گروه از كودكان معمولا در زمينه درك روابط فضايي دچار مشكل شديد هستند. همچنين بايد به مشكلات درك بينايي و تفكر آنها توجه شود.
اختلالات یادگیری برخلاف نارسایی های جسمانی، اغلب تا زمان آموزش رسمی در مدرسه ناشناخته می ماند. در دوران تحصیل دانش آموز در مدرسه نیز به علت شناخت نداشتن برخی از معلمان، بیشتر اوقات این اختلالات به عنوان اختلالات خاص یادگیری تشخیص داده نمی شوند، بلکه با عقب ماندگی ذهنی اشتباه گرفته و زمینه فشار روانی بر کودک فراهم می شود. در این میان اختلاف دیدگاه میان اولیا و مربیان، رفع این اختلالات را به تأخیر می اندازد. در یک سوی این اختلاف معلمان و مسئولان آموزش و پرورش هستند که برای تشخیص و پیگیری این اختلالات نیاز به دانش افزایی بیشتری دارند و در سوی دیگر ناآگاهی و نپذیرفتن وجود اختلال در کودک از جانب برخی از اولیا است. برخی از اولیا به صورت ناخودآگاه گرایش دارند تا کودکان خود را (حتی در صورت داشتن مشکل) سالم تلقی کنند و در پذیرش این نکته که فرزند آنان دچار اختلال است از خود مقاومت نشان می دهند و اصرار دارند که کودکشان مشکل ندارد و مشکل از شیوه آموزشی معلم یا عوامل دیگر است. غافل از این که کودکانی که دچار این اختلالات هستند با روش های مرسوم تعلیم و تربیت کودکان عادی قادر به یادگیری نیستند و نیاز به کمک های ویژه دارند. متأسفانه، دانش آموزان با ناتوانی یادگیری گاهی به اشتباه به عنوان دیرآموز درنظر گرفته می شوند. درحالی که فهم کودک دیرآموز در پیامدهای رفتار ناپخته خود کم است. درحالی که دانش آموز با اختلال یادگیری هرچند ممکن است به صورت نامناسب عمل کند، ولی از پیامدهای بدرفتاری خود کاملاً آگاه است. متأسفانه این فهم نمی تواند راهنمای رفتار او باشد حتی با وجود مداخله، پیشرفت دانش آموز دیرآموز خیلی آهسته است ولی روش هایی که برای بهبود وضع دانش آموز با ناتوانی یادگیری بکار برده می شود ممکن است پیشرفت های مداوم و نزدیک به هنجار در برخی از زمینه های تحصیلی به وجود آورد.
تشخیص به موقع وزود هنگام (پیش از دبستان ویا سال اول دبستان) وشروع برنامه های آموزشی ویژه، در میزان موفقیت درمان وهمچنین طول مدت درمان بسیار مؤثر است.
لازم به ذكر است كه این ضایعه نیاز به مداخلات تخصصی دارد و پیش بینی آموزشهای جبرانی و فشار به كودك با كلاسهای خصوصی و.... چاره ساز نمی باشد. پس ازمراجعه به کاردرمانی وانجام ارزیابی های درکی- حركتی ،بینایی – حرکتی، ذهنی، عاطفی و آموزش های خاص اختلال یادگیری، برنامه های آموزشی متناسب با مشكلات كودك تدوین میگردد. از آنجائی كه اكثر كودكان در زمینه های هنری، ورزشی و ... از استعداد وتوانائیهای بالایی برخوردارند، باید به عنوان مربیان و والدین دلسوز درجبران نقص آموزشی آنان با دقت و توجه بیشتر عمل نماییم تا از خستگی ، عدم اعتماد به نفس و بی علاقگی كودك به درس جلوگیری نماییم.
بررسي و تشخيص اختلال بينايي- حركتي در كودكان با اختلال ويژه يادگيري و كاربرد مداخلات كاردرماني در جهت ارتقا و بهبود اين مهارت، مي‌تواند در بهبود وضعيت خواندن و نوشتن اين كودكان مؤثر واقع شود.